مقالات/ملت عشق از همه دين ها جداست - نوشته نصرالله قادري
 
نصرالله قادري 

منبع: نشريه سروش،سال 23، شماره 1072،25 اسفند 1380،، صفحات 100-105 

خطيب موفق سجيه اي مختص به خويش دارد. گفتار، پندار و کردار خطيب است که در پيوندي يگانه او را مقبول مخاطب مي سازد. هيچ يک از اين سه عنصر بر ديگري رجحان ندارد. به عبارتي ديگر، شکل و محتوا در هم تنيده و يگانه اند. اين نوشتار در چهارچوب مطالعات موردي به شاني از شئون شخصيت موفق دکتر الهي قمشه اي در تعامل با شرايط و بافت آرکيتايپي مخاطب مي پردازد. آرکيتايپ به شخص مربوط نمي شود. همانطور که هر شخص اميالي دارد که به حوزه ناخودآگاه وارد مي شود، افراد بشر هم سرگذشت، اسطوره و اميالي دارند که در هر فرد به طور ناخواسته وجود دارد و به آن «ناخودآگاه جمعي» مي گويند. يعني هر انساني، وارث تجارب نياکان خود نيز هست. يکي از مهمترين راه هايجذب مخاطب، بهره وري از مفهوم اصولي آرکيتايپ است. خطيبي که به شکل پيچيده و در هم تنيده اي از دو اقليم محسوس واقعي و آرماني- رويايي بهره بگيرد و به شکل طبيعي و باورپذير با استفاده از ظرافتهاي فردي و پذيرش هاي آموزه اي، تلفيقي چند وجهي از اين دو اقليم ايجاد کند، راه نفوذ در مخاطب را رمز گشايي مي کند. او با بهره گيري از آموزه هاي فرهنگي مخاطب، سعي دارد به نوعي، تحقق بهشت زميني را برايش معنا کند و چون اين مفهوم، مفهومي آرکيتايپي است مخاطب مجذوب خطيب مي شود و به او دل مي بندد. 

ساختمان هر شخصيت از دو دسته اصلي «عوامل » و «شاخص» ها شکل مي گيرد. عوامل و شاخص ها مجموعه اي است که ترتّب و کيفيت ارتباطشان عيان کننده ساختمان شخصيت و به تبع آن، طرح و زمينه هاي عملکردي آن است. 
کهن ترين پرسش « انسان شناسي» اين سوال اساسي است که چه عواملي موجب انتخاب طرح ساختمان شخصيت و سپس استحکام و بقاي آن مي گردد. طرح عوامل در ساختمان شخصيت طرحي زمينه اي است. در رأس هرم، عوامل « محيط» و «وراثت» قرار گرفته اند. 
تاثير عميق و پايدار هر يک، که سهمي مشخص در تشکل ساختمان شخصيت دارند،آنچنان واضح است که پيروان مکاتب الهي و نظريه پردازان مشارب مادي يا انسان گراها هم امروز نظرهايي را که در رديا تاييد هر يک اقامه شده است کوتاه بينانه قلمداد مي کنند. 

ب: شاخص اعتبارات فردي و اجتماعي 


ويژگي ها و اعتبارات فردي و اجتماعي از موثرترين شاخص هاي بيروني در تعيين کيفيت خصايص شخصيت شمرده مي شود. شاخص اعتبارات فردي و اجتماعي با عناصر سن, طبقه اجتماعي و اقتصادي , شغل و ..... ارتباطي مستقيم دارد.

سن

سن و دوره هاي شخصي زندگي فردي نزد برخي از روانکاوان حائز اهميت است. اريک اريکسون سايکوآناليزيست آلماني نظريه اي به نام «مراحل هشت گانه زندگي» ارائه کرده است که طبق آن هر انساني در طول عمر خود به ترتيب دوران : 1.طفوليت 2.اوان کودکي 3.سنين بازي4.سنين مدرسه 5.نوجواني 6.جواني 7.ميانسالي 8.پختگي را تحت شرايط تعريف شده اي طي مي کند. شخصيت در طي هر مرحله با نوعي بحران که ويژه آن مرحله محسوب ميشود روبروست 

.شغل و حرفه 
.طبقه اجتماعي 
.شاخص فکري استدلالي 
.شاخص روحي و عاطفي 

منظور از شاخص روحي و عاطفي در اين جا مجموعۀ واکنش هاي غير عقلي فرد است. به عبارتي ديگر، اغلب فعاليتهاي روحي و عاطفي سلسله اي از «واکنش»ها هستند و به ندرت هسته هاي «کنشي»اند. اين کنش ها، چه پنهان و بطئي و چه آشکار و مقطعي، تنها «نوع» بازتاب عاطفي را تعيين مي کنند. اين در حالي است که شدت، جهت و دوام هر واکنش عاطفي، به زمينه هاي شخصيتي خود فرد بستگي دارد. پس نخست بايد در نظر داشت که نه عامل بروز واکنش عاطفي، بلکه «زمينه ها و ويژگي هاي دروني» شخصيت کيفيت واکنش را تعيين مي کند و اساساً ميدان يافتن يا مهار شدن آن را نيز مقرر مي سازد. 

شخصيت دکتر الهي قمشه اي با عنايت به عامل «سن» وي که در مرحلۀ پختگي است و تعادلي که در اعمال اساسي و طبايع انساني وي برقرار است، در مجموعۀ «کنش»ها و «واکنش» ها به اعتدال رسيده است. همين اعتدال کمک مي کند که مخاطب به پذيرش شخصيت ايشان رغبت داشته باشد. يکي از دلايل مقبوليت ايشان اعتدال در شاخص روحي و عاطفي است که پايي در زمين و سري در آسمان دارد. 

.هويت 

وقتي از هويت فرد صحبت مي کنيم، انتظار داريم برخي از شاخص هاي پنهان ساختماني او آشکار شود. اگر اين شاخص هاي پنهان، که در ژرف ساخت نهان شده اند، در حد نياز آشکار شوند، مخاطب به بعضي از جنبه هاي دروني فرد پي مي برد. اين آشنايي به مخاطب کمک مي کند ديگر جنبه هاي فردي را نيز کشف و درک کند.اگر مخاطب به اين کشف دست يابد مي تواند به خوبي هويت فرد را تحليل و دريافت کند. شخصيت فاقد هويت باور پذير نيست. شخصيت منحصر به فرد هويت دارد و هويت او را مي توان شناسايي کرد. با عنايت به عنصر بينش، هويت دکتر الهي قمشه اي براي مخاطب شناخته شده است. از طريق شناخت هويت است که شخصيت با او همگام مي شود. 

.انگيزه 
پروفسور پل ويس مي گويد: «ما اشخاص را مي شناسيم، زيرا به آينده اي که آنها در جست و جويش هستند واقف ايم». اين جمله شاه کليد فهم و ارتباط با شخصيت خطيب است. شاه کليدي که هم گشايندۀ شالودۀ «انگيزۀ» شخصيت است و هم توانا در نفوذ به ذهن مخاطب و تحريک «انگيزۀ» او به تعقيب انگيزۀ فرد. 

هگل معتقد است انسان هستي خود را پايدار مي کند و مي کوشد کمبودهايش را جبران کند. براي همين، انسان ماندن وابسته به انگيزۀ انسان بودن است. انگيزه در انسان وسيله اي است که او با آن خرسندي خود را مي جويدو يگانگي اش را باز مي يابد. به اين ترتيب، حذف انگيزه به معني زير سوال بردن اعمال انسان است. 

مداومت، استمرار، ثبات و اراده در شخصيت دکتر الهي قمشه اي نشانه انگيزۀ قدرتمند وي براي انسان بودن است. همين انگيزه عاملي است که باعث مي شود مخاطب ايشان را دوست بدارد، چون پيوسته در تلاش براي انسان بودن است. 

.منش 

منش بيروني ترين و ملموس ترين عنصر شخصيت است که کميت آن بي واسطه، گوياي کيفيت آن است. اصالت اين عنصر در تجلي شخصيت به حدي است که عده اي آن را يگانه عامل درک اصل و اصالت فرد مي دانند و آن را تحت اصطلاح عمومي «رفتار فرد» بررسي مي کنند. برخي از روانشناسان رفتارگرا بروز اين پديده را به «صفت» نسبت مي دهند. صفت واسطۀ رفتار و ساختار شخصيت است. اگر صفات را پديده هايي نسبتاً پايدار بشماريم مي توان نتيجه گرفتکه «صفت» را از «رفتار» مي توان تشخيص داد و با تشخيص دادن صفت مي توان با «ساختار شخصيت» آشنا شد. منش مردمي، صفت مردم داري، خداجويي، عشق طلبي،انسان بودن، تشنۀ علم بودن، جستجوگري، استقامت در آموختن و ... شاخص هاي منش دکتر الهي قمشه اي است. همين منش پوياي مردم دار خداجوست که از ايشان فردي خواستني و مقبول مي سازد. 

.زبان 

زبان يکي از مهم ترين ويژگي هاي پذيرش خطيب است. خطيب ناگزير به شکلي گسترده در معرض قضاوت شنوايي و احساسي مخاطبان خود قرار دارد. 

به اين جهت، مسئله زبان و شکل بيش تر از مواقعي که مباحث در جمع هاي محدود و اندک مورد تأمل، تصميم گيري و اجرا قرار مي گيرد اهميت مي يابد. با توجه به اينکه مباحث دکتر الهي قمشه اي علاوه بر جمع هاي محدود، از رسانۀ فراگير تلويزيون براي مخاطبان بي شمار نيز پخش مي شود، مقولۀ زبان اهميت به سزايي مي يابد. زبان گفتاري ايشان قدرت جذب بسيار بالايي دارد. 

نحوۀ بيان و تکلم ايشان اديبانۀ آکادميک نيست، بلکه آميزش يگانه اي است از زبان «آرگو» و «ادبي». زبان، زباني خودي است؛ دعوتي مجدد به پيوندهايي رگه دار در حال و هواي آرکيتايپي مخاطب. از منظر ديگر، عاملي براي برانگيختن نوعي احساس «نوستالژي» در مخاطب است. کلام بايد معرف نيت و «شخصيت» فرد باشد. فرد در معرفي خود پاسخ عاطفي مي دهد يا منطقي. 

اطلاع از جان فرد در نهايت، از «عاطفه» يا از «منطق» و «انديشه» کلام به دست مي آيد. مشهور است که سقراط گفته است: « انسان هر طور باشد، زبانش نيز همانطور است» گفتار در خدمت تجلي شخصيت از زبان خود فرد وابسته به سه عنصر اصلي است که عبارتند از: 

1-موضوع يا مضمون 

2-محتوا 

3-صورت 


اين سه عنصر تفکيک ناپذير چنان در يکديگر ادغام شده اند که با تفکيک آنها از يکديگر شاکلۀ اين اندامواره بسامان فرو خواهد ريخت. موضوع يا مضمون چکيدۀ معني يا پيامي است که مخاطب بعد از شنيدن سخن مي تواند ادعا کند که غرض اصلي گوينده بيان آن بوده است. محتوا عبارت است از مجموعۀ معاني فرعي، وقايع، حوادث و صحنه هايي که پيرامون مضمون اصلي تنيده شده است تا ضمن برانگيختن توجه و علاقۀ مخاطب، موضوع را نيز در فضايي مناسب و با برجستگي بيشتري به شنونده انتقال دهد. براي بيان موضوع و محتوا، بايد قالب خاصي را برگزيد. اين قالب ويژگي هايي دارد. مثلاً کلام وزن و موسيقي دارد و ... ما به اين مجموعه ويژگيها «صورت» يا «فرم» مي گوييم. پس صورت، عبارت است از طرح محتوا و موضوع با نظم و ترتيبي خاص با زبان و بياني ويژه که از ذوق و زيبايي شناسي و تجربه و مهارت فني سخنگو مايه مي گيرد. از سويي ديگر، خطيب موظف است شرط «صحت و تناسب» را رعايت کندو تا وقتي که او «اصل صحت» را رعايت مي کند، انتقال صورت مي گيرد. اما اگر قصد داشته باشد انتقال موثري صورت بگيرد، ناچار بايد «اصل تناسب» را هم رعايت کند و اين هنر است. 

«اصل صحت» يعني کاربرد درست وسيله براي انتقال معني، در زبان عبارت است از: 

1-کاربرد درست و دقيق کلمات 

2-رعايت قواعد دستوري 

3-پرهيز از استعمال کلمات، ترکيبات و ساختار دستوري متروک و مهجور 

اما «اصل تناسب» با زيبايي سرو کار دارد. اصل تناسب يعني هماهنگي، توازن و تناسبي که به نوعي در کلام ايجاد مي شود. اصل تناسب، به سه عامل مهم بستگي دارد: 

1-لفظ: کلماتي که با هم ترکيب مي شوند الفاظ هستند. خود لفظ حاوي معني است. 

2-معني: مفهومي گسترده تر دارد و بايد به مخاطب منتقل شود. 

3-مخاطب: کسي است که خطيب بايد بتواند با او ارتباط موثر برقرار کند. 

جمله بندي، لحن، کميت کلام، آهنگ، هارموني، تمپو و ... عوامل ايجاد تناسب بين شکل و غناي گفتار آدم هستند. به اين معنا که ديگر مشخصات تعيين شدۀاجتماعي و فرهنگي فرد رابطه اي مستقيم با شکل و غناي گفتار او دارد. صورتهاي گوناگون گفتاري به سهم خود انعکاس دهنده جلوه هاي متفاوت شخصيت فرد هستند و باعث مي شوند کيفيت بياني فرد در کنار شکل و غناي کلام او در خدمت تکميل ابعاد شخصيتي در آيند. 

اين صورتهاي گفتاري عبارتند از:

1. جمله بندي و کيفيت: پاي بندي به گفتار صحيح ازلحاظ جمله بندي، شخصيت را به طبقه خاصي از قشر فرهنگي جامعه متعلق مي کند. 
2.کميت کلام: شخصيتي که خواهان برقراري ارتباطي موثر است بايد دو ويژگي گفتاري را رعايت کند که يکي فرهنگ ملي است، شامل تمام خصوصيات فرهنگي، زادگاه، خانواده، محل زيست و... و ديگري همان عامل شغل و ارتباطات اجتماعي است. 
3.سطح محتوايي: به دو عامل از عوامل سه گانه وابسته است. ميزان سواد و دانش فرهنگي و شغل و ارتباط اجتماعي، معيارهاي تعيين کننده هر يک از دو عاملي هستند که در بالا توضيح داده شد. ميان « سطح محتوايي گفتار» و « ميزان سواد و دانش فرهنگي » رابطه اي مستقيم وجود دارد. يعني ارتقاي عامل موجب ارتقاي آن ويژگي و تنزل آن نيز باعث تنزل سطح محتوايي گفتار مي گردد. 
4. زبان و لهجه: در تعيين کيفيت اين ويژگي عاملي اصلي نقش دارد و آن فرهنگ بومي و منطقه اي است. 
5. آهنگ و لحن: در کنار جمله بندي، کميت کلام، سطح محتوايي گفتار و زبان، آهنگ و لحن در شناساندن شخصيت فرد به مخاطب نقش موثري دارد. 
يکي از پيچيده ترين رموز موفقيت دکتر الهي قمشه اي بهره گيري وي از زبان است. 

با عنايت به اين که بخش عمده ارتباط وي با مخاطب از طريق کلام و رسانه جمعي تلويزيون صورت مي گيرد و عمدتاً مخاطب با ويژگي هاي نوشتاري ايشان کمتر آشناست. وي بايد هر دو وجه نوشتار و گفتار را در کلام خود لحاظ کرده باشد که قشر گسترده مخاطبان را چنين جذب کرده است. نحوه بيان خودي و مردمي به پشتوانه فرهنگ و اطلاعات ادبي، توانايي هاي کيفي و پردازش شده کلام استاد را جذاب و پرکشش مي سازد. به اعتبار ديگر ، زبان ايشان آن قدر زميني و واقعي است که همه آن را درک مي کنند و از سويي ديگر ، سليس بودن کلامش با بهره گيري از جلوه هاي غنايي ادبيات جهان، به شيوايي کلام وي و انتقال موثر مفهوم کمک شاياني کرده است. 

اگر کلام ايشان فقط يکي از دو ساخت ياد شده را رعايت مي کرد در کوتاه مدت ارتباط موثر و اساسي خود را با مخاطب از دست مي داد،چرا که اگر ايشان فقط ساختخودي و مردمي را براي مخاطب باور پذير مي ساخت ولي اطمينان و پشتوانه فرهنگي- ادبي جهان را براي مخاطبان ايجاد نمي کرد، کلامش در کوتاه مدت به موضوعي پيش پا افتاده تبديل مي شد و از سويي ديگر، اگر تنها جذابيت هاي اديبانه و ظرافت هاي سخنوري ادبي را داشت شايد مي توانست مايه دل مشغولي پژوهشگران و عالمان باشد و احتمالاً در مردم اين احساس را ايجاد مي کرد که ايشان شخص فاضل و عالمي است، بي آن که اين احساس، ستايشي بيش از ستايش فراخور يک اهل فضل را با خود داشته باشد. آميزه اقليم گفتاري مردمي و جلوه هايي از درخشش اديبانه کلام، اندامواره اي را رقم زده است که عموم مخاطبان از هر جنس و سطح فرهنگي را جذب مي کند. 

موقعيت محتوايي کلام ايشان هويت بخشي دين و دعوت مخاطب به سرچشمه ازلي و خويشتن شناسي و خداجويي است. ايشان مخاطب را به دست شستن از نظام اين جهان فرا نمي خواند بلکه به پيرايش و بهينه کردن آن تشويق مي کند. 

چه عاملي بهتر از اين ممکن است مخاطب را جذب کند؟ دعوت به حسنه دنيا و آخرت براي مخاطب جذابيت دارد. او هر دو ساحت را لحاظ مي کند. 

از «دوست» و «عشق» سخن مي گويد. به اين جهت است که مخاطبان مشتاق و تشنه شنيدن مي مانند. 

حضرت مولانا مي فرمايد: 

اي صبا آنچه شنيدي زلب يار بگوعاشقان محرم رازند، نه اغيار، بگو 
چون حکايت کند از دوست ، من از غايت شوقباز صد بار بگويم که: دگر بار بگو. 

دلي که به عشق نياز دارد و از عشق خالي است، صاحب دل را در پي گمشده اش مي فرستد و تا آن را نيابد آرام نمي گيرد . خدا،آزادي ، دانش، هنر، زيبايي و دوست، در بيان طلب بر سر راهش منتظرند تا او کوزه خالي و غبار گرفته خويش را از آب يکي از اين چشمه ها پر کند. کشف اين رمز ناگشوده دل مخاطب از مهارت هاي سنجيده ايشان است. 
ايشان براي انتقال موثر معنا گنجينه گران بهايي از ادبيات جهان، کلام خداوند و احاديث را در اختيار دارد، که دقيق و به جا از اين گنجينه بهره مي گيرد. 
نقل قول مستقيم از قله هاي ادبيات جهان با زبان اصلي، هم نشاندن آن با زبان فارسي همگام با چاشني شعر،حکايت خاطره و تجربه مستقيم زندگي در کنار مکث و سکوت هاي به جا و نيز تبسم معصومانه چهره مدوري که از چشم هايش آتش نرم و گرم عشق، مهربان و مادرانه اما در ساحتي پدرانه، شعله مي کشد جذبه اي براي مخاطب مي شود. 
تحليل، تبين و تفسير تازه اي که او از ادبيات فولکلور دارد و آن را در کنار ادبيات عالمانه مي نشاند راهي تازه و سرشار از طراوت در هستي شناسي است که مخاطب را به خويشتن خويش مي رساند. به گفته عبدالرحمان اسفرايني: « اين کلمه مستانه را نقش مبين و از او نقش مخوان که هر کلمه از او در عالم وحدت جهاني است که جان جان جان از او بي جان و کفر کفر کفر در او ايمان شده سر به کافري بردارد.» 
يکي از عمده ترين راه هاي جذب مخاطب براي فهم محتوا و معني بهره گيري از صداست. صداي استاد که در اين خطه به صداي مخملي تعبير شده است به دليل گرمي و طمانينه خاصي که دارد، به زودي در دل مخاطب تاثير مي گذارد. 

اما اين قاعده کلي نيست. براي مثال صداي مارلونبر اندوصدايي خفه است اما در ارائه شخصيت وي همين صدا تاثير به سزايي دارد. آقاي دکتر الهي قمشه اي سعي نمي کند صداسازي کند. با اين که جايگاه صداي ايشان صداي سر است و عمدتاً در بخش بيروني جلوي صورت ساخته مي شود، هرگز مخاطب به اين نقص نمي انديشد. چرا که خطيب با رعايت کردن ناخودآگاه ضرب آهنگ، هارموني، تمپو و بهر گيري به جا از مکث و سکوت با رنگ آميزي کلمه آن را با حلاوت ارائه مي کند. فضاي کلي کلام چنان در بافت شکل و محتوا يکي شده استکه اساساً مخاطب انتظار صداي ديگري جز اين را ندارد. 

اين همه به مدد تکيه برآسمان است و قدرت لايزال حضرت خداوندي که يار خطيب است. خطيب از آسمان به رسم زمانه يا براي خوش آيند مخاطب خاص بهره نمي گيرد بلکه آن چنان آسمان و زمين در او يکي شده است که جزئي از ذات اوست و مثل نفس کشيدن و کارکردن قلب در هر حالتي بي فرمان، به پيروي از بخش ناخودآگاه ذهني عمل مي کند. ناخودآگاه ذهني عام و ازلي و ابدي است و با ذهنيت آرکيتايپي مخاطب ارتباط و انتقال موثري بر قرار مي سازد. 

دلي که به عشق نياز دارد و از عشق خالي است، صاحب دل را در پي گمشده اش مي فرستد و تا آن را نيابد آرام نمي گيرد . خدا،آزادي ، دانش، هنر، زيبايي و دوست، در بيان طلب بر سر راهش منتظرند تا او کوزه خالي و غبار گرفته خويش را از آب يکي از اين چشمه ها پر کند. کشف اين رمز ناگشوده دل مخاطب از مهارت هاي سنجيده ايشان است. 
ايشان براي انتقال موثر معنا گنجينه گران بهايي از ادبيات جهان، کلام خداوند و احاديث را در اختيار دارد، که دقيق و به جا از اين گنجينه بهره مي گيرد. 
نقل قول مستقيم از قله هاي ادبيات جهان با زبان اصلي، هم نشاندن آن با زبان فارسي همگام با چاشني شعر،حکايت خاطره و تجربه مستقيم زندگي در کنار مکث و سکوت هاي به جا و نيز تبسم معصومانه چهره مدوري که از چشم هايش آتش نرم و گرم عشق، مهربان و مادرانه اما در ساحتي پدرانه، شعله مي کشد جذبه اي براي مخاطب مي شود. 
تحليل، تبين و تفسير تازه اي که او از ادبيات فولکلور دارد و آن را در کنار ادبيات عالمانه مي نشاند راهي تازه و سرشار از طراوت در هستي شناسي است که مخاطب را به خويشتن خويش مي رساند. به گفته عبدالرحمان اسفرايني: « اين کلمه مستانه را نقش مبين و از او نقش مخوان که هر کلمه از او در عالم وحدت جهاني است که جان جان جان از او بي جان و کفر کفر کفر در او ايمان شده سر به کافري بردارد.» 
يکي از عمده ترين راه هاي جذب مخاطب براي فهم محتوا و معني بهره گيري از صداست. صداي استاد که در اين خطه به صداي مخملي تعبير شده است به دليل گرمي و طمانينه خاصي که دارد، به زودي در دل مخاطب تاثير مي گذارد. 

اما اين قاعده کلي نيست. براي مثال صداي مارلونبر اندوصدايي خفه است اما در ارائه شخصيت وي همين صدا تاثير به سزايي دارد. آقاي دکتر الهي قمشه اي سعي نمي کند صداسازي کند. با اين که جايگاه صداي ايشان صداي سر است و عمدتاً در بخش بيروني جلوي صورت ساخته مي شود، هرگز مخاطب به اين نقص نمي انديشد. چرا که خطيب با رعايت کردن ناخودآگاه ضرب آهنگ، هارموني، تمپو و بهر گيري به جا از مکث و سکوت با رنگ آميزي کلمه آن را با حلاوت ارائه مي کند. فضاي کلي کلام چنان در بافت شکل و محتوا يکي شده استکه اساساً مخاطب انتظار صداي ديگري جز اين را ندارد. 

اين همه به مدد تکيه برآسمان است و قدرت لايزال حضرت خداوندي که يار خطيب است. خطيب از آسمان به رسم زمانه يا براي خوش آيند مخاطب خاص بهره نمي گيرد بلکه آن چنان آسمان و زمين در او يکي شده است که جزئي از ذات اوست و مثل نفس کشيدن و کارکردن قلب در هر حالتي بي فرمان، به پيروي از بخش ناخودآگاه ذهني عمل مي کند. ناخودآگاه ذهني عام و ازلي و ابدي است و با ذهنيت آرکيتايپي مخاطب ارتباط و انتقال موثري بر قرار مي سازد.