و به زبان دیگر گویند که عطار در پردۀ این داستان
رندانه خدایی را به انسان بازگردانده و مردمان را به گونه ای
از انسان سالاری بی نیاز از الهیت فرا خوانده است
و همین گمان را بعضی محققان به شمس تبریزی برده اند
که عرفان او مردم گراست و نزد او قداست ذات،
از آن ِانسان است که خانه و صاحبخانه اوست،
چنانکه در مقالات اشاره کرده است
اگر کعبه را از میان برگیرند بینی که
مردمان همه یکدیگر را سجود می کنند.
در این سخنان گوشه ای از حقیقت رخ می نماید،
اما تمامی داستان این نیست
درست است که عرفان راستین در سودای خلق است
و عارف کامل، به تعبیر شیخ شبستر، کسی است که
در عین خواجگی کار غلامی کند
و زنّار خدمت مردمان بر میان بندد
و درست است که عارفان مقام انسان را
تا مرتبۀ خدایی بالا برده و گفته اند:
آنها که طلبکار خدایید، خدایید
بیرون ز شما نیست شمایید، شمایید
دیوان شمس
سالها از پی مقصود به جان گردیدیم
یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
سعدی
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
حافظ
تجلی گه خود کرد خدا سینه ما را
دراین خانه درآیید و بجویید خدا را
خدا در دل سودازدگان است بجویید
مجویید زمین را و مپویید سما را
صفای اصفهانی
اما خدمت خلق از آن واجب است که عبادت خالق است
و انسان هنگامی تا عرش الهی عروج می کند که
گرد تعیّنات خلقی را از وجود خویش بیفشاند
تا از او جز دل صافی، که آیینه حق است،
و جز همان نفس و نفحه الهی،
چیزی بر جای نماند
چنانکه در محفل دیدار خداوند در شب معراج
از نبی جز نفس نبود آنجا
همه حق بود و کس نبود آنجا
نظامی
از این رو، نزد عارفان اصالت انسان در بندگی خداست
و از برکت آن بندگی است که به خواجگی می رسد
بلکه سلطنتی می یابد که
به خواجگی کون و مکان بی اعتنا می شود:
به ولای تو که گر بندۀ خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
حافظ
بندۀ او شو که به یک التفات
سلطنت هر دو جهانت دهند
فروغی بسطامی
و این پندار از آنجاست که به گفتۀ مولانا:
طالب هر چیز ای یار رشید
جز همان چیزی که می جوید ندید
و توان گفت که شوق پنهان برای
استوار کردن اندیشه انسان سالاری
درغیر معنی الهی آن،
راه را بر هوش آن پژوهشگران بسته
و سخن بی پردۀ عطار در پردۀ این شوق
از دیدۀ آنان پنهان مانده است.
زیرا عطار، در پایان داستان
به روشنی بیان کرده است
که اگر این سی مرغ سالک
خود را با سیمرغ یکی می پندارند،
بدین خاطر است که
در آیینۀ صافی حق خود را نگریسته اند،
چنانکه اگر چهل و پنجاه مرغ می بودند
باز همان چهل و پنجاه می دیدند
پس این سی مرغ مجازی
هنوز آن سیمرغ حقیقی را ندیده اند
و برای رسیدن به او باید که
نظر از آن سی مرغ، که خود ایشانند،
برگیرند و در سیمرغ راستین محو شوند
و این، محو انسانیت در الهیت است،
نه انکار الهیت
"برگرفته از مقدمه" كتاب گزيده منطق الطير
به قلم حسين الهي قمشه اي