مقالات/یاد دوست
یاد دوست2

"یاد دوست"

به مناسبت بدرود استاد مهندس همایون خرم

"ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی 
ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی 
رفتی تو ازین پستی در شادی و سرمستی 
آن سوی زبردستی گر زیر و زبر رفتی 
از جان شریف خود وز حال لطیف خود 
بفرست خبر زیرا در عین خبر رفتی" مولانا 
ندای عجب برخاست 
و همایون خرم به حرم امن و امان ابدیت پیوست 
با میراثی گران سنگ 
از آهنگ های لطیف و خوش زنگ 
و خاطراتی از غوغای ستارگان 
و صحبت حوران و پریان. 
اکنون از آن آهوی روحانی 
که بر چمنزارهای خرم آهنگهای خویش راه می رود 
باید پرسید: 
"تو ای پری کجایی 
که رخ نمی نمایی 
از آن بهشت پنهان 
دری نمی گشایی" ه. الف سایه 
و آن خنیاگر از بند رسته 
ساز در دست 
در پیش هزار ایرانی صاحبدل 
که در سوگ سوزان او به تالار آگاهی آمده اند 
می گوید: 
چه می پرسید از کسی که همه چیز را گفته است 
آخر همه عمر کار من خبر دادن از پریان و کروبیان بوده است. 
من در نوجوانی خود به حضور شاه پریان و آن باد صبای عشق رسیدم و گفتم: 
"ای صبا آن چه شنیدی ز لب یار بگو 
عاشقان محرم رازند نه اغیار بگو 
هم تو داری خبر از زلف شکن درشکنش 
پیش ما قصه دل های گرفتار بگو" همام تبریزی 
او دست مرا گرفت و پای به پای برد تا به نزدیک آن یار لطیف رسیدم و گفتم: 
"ای لطیفی که گل سرخت چو دید 
از لطافت جامه ها را بردرید" مولانا 
ای نگارنده هزار همای و همایون 
و صد هزار لیلی و مجنون 
ای راست ترین سرو سایه فکن 
ای صفیر تخت پیروزی 
ای چکاوک بلند پرواز 
ای رهاوی رهایی بخش 
ای در کمین خون سیاوش 
ای در کمان کینه ایرج 
ای نشسته بر بلندای فلک الافلاک 
ای تخت طاقدیس شکوه و جلال 
ای ماه سوار بر کوهان ثور 
ای که جهانی را چون گل جامه دران کرده ای 
ای الهه آهنگ 
ای زهره خوش چنگ 
ای ناهید جاوید 
کرم کن 
ومرا نیز چون خود به کرشمه های جمال، همایون و خرم کن 
تا ز عشقت دیوانه شوم و رسوای زمانه شوم 
وبا شوری در سر و شوقی در دل و شعری بر لب 
و دلی شیدا و اشکی هویدا 
مردمان را به شادی و دست افشانی فرا خوانم 
تا همگان بگویند: 
"شور در شهر فکند آن بت زنار پرست" سنایی 
وچنین بود تا آخرین نفس 
هم خانه با هزار 
بیگانه با غراب. 
و چه تسلای خاطر سوگ مندان عام و خاص او را 
خوش تر از استماع آهنگ های جان فزایش 
که از حضور ابدی او در ساحت هستی حکایت می کنند. 

حسین الهی قمشه ای 
تهران- بیست و نهم دی ماه 1391